کد مطلب:53165 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

علی و یتیمان











روزی حضرت علی علیه السلام مشاهده نمود زنی مشك آبی به دوش گرفته و می رود.مشك آب را از او گرفته و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمودم زن گفت:علی بن ابی طالب همسرم را به مأموریت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگی آنان را ندارم. احتیاج وادارم كرده كه برای مردم خدمتكاری كنم. علی علیه السلام برگشت و آن شب را ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه،كسانی از علی علیه السلام درخواست می كردند زنبیل را بدهید ما حمل كنیم.حضرت می فرمود:

روز قیامت اعمال مرا چه كسی به دوش می گیرد؟

به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید:

كیست؟

حضرت جواب دادند:

كسی كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، برای كودكانت طعامی آورده، در را باز كن!

خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابیطالب خودش حكم كند.

حضرت وارد شد، به زن فرمود:

نان می پزی یا از كودكانت نگهداری می كنی؟

زن گفت:

من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!

زن آرد را خمیر نمود. علی علیه السلام گوشتی را كه همراه آورده بود كباب می كرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت.

با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان كودكان می گذاشت و هر بار می فرمود:فرزندم! علی را حلال كن! اگر در كار شما كوتاهی كرده است.

خمیر كه حاضر شد، علی علیه السلام تنور را روشن كرد. در این حال، صورت خویش را به آتش تنور نزدیك می كرد و می فرمود:

ای علی! بچش طعم آتش را! این جزای آن كسی است كه از وضع یتیمها و بیوه زنان بی خبر باشد.

اتفاقا زنی كه علی علیه السلام را می شناخت به آن منزل وارد شد.

به محض اینكه حضرت را دید، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت:وای بر تو! این پیشوای مسلمین و زمامدار كشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت:

یا امیرالمؤمنین! از شما خجالت می كشم، مرا ببخش!

حضرت فرمود:

از اینكه در كار تو و كودكانت كوتاهی شده است، من از تو شرمنده ام![1] .









    1. بحار، ج 41 ص52 داستانهای بحارالانوار، ج 1 ص47.